مُخ زنیِ آخوندی

روزی مردی با دختری در خیابان آشنا شد و پس از مدّتی قدم زدن,او را به خانه اش دعوت کرد.
دختر خانم دعوت او را نپذیرفت و گفت: من میترسم به خانهٔ تو بیایم و مرد با اصرار گفت:ترس نداره,میرویم منزلِ ما و چند ساعتی با هم حرف میزنیم و بعدش شلوارتو میپوشی و میری خانهٔ خودتون!
حالا حکایتِ این سوت بلبلی و مابقیِ مقامات نظامِ اسلامی است که میخواهند به هر بهانه ای شده,مُخ ایرانیان مقیم خارج را بزنند,ولی زهی خیالِ باطل
#محسنی_اژه_ای #امیرعبداللهیان

Lasă un răspuns

Adresa ta de email nu va fi publicată. Câmpurile obligatorii sunt marcate cu *

You May Also Like

اختتامِ سیرکِ انتخابات

اگر اروپا و آمریکا نتایجِ مجعولِ این سیرکِ انتخاباتی را بپذیرند,باید خود را آمادهٔ پذیرش سیلِ پناهجویان و…

معاهده خلع سلاح ١٩٩٤

?برخی کاربران با استفاده از هشتگ #اوکراین_تجربه_اعتماد_به_آمریکا وقایع اوکراین را «عاقبت اعتماد» به آمریکا و غرب می‌دانند. اشاره…

کمبودهای دیپلماسی

معلّم از شاگردانش پرسید: شما در خانه هایتان چی کَم دارید؟یکی از شاگردها دست بلند کرد و گفت:…

کراماتِ شیخِ ما

از کراماتِ شیخ ما چه عجبپنجه را گِز نمود و گفت یه وجبحکومتِ شاه را که به گفتهٔ…

شیخ و درویش

درویشی از شیخ پرسيد: یا شیخ مرا بگو خمس چیست؟شیخ که بوی پول مفت به مشامش رسیده بود…

جنایتِ مُقدّس

به اتّهام مسدود کردن یک خیابان و مصدوم کردن یکی از وُحوش ولایت,امروز هفدهم آذرماه,محسن شکاری را بدونِ…